داستان از آنجایی آغاز می شود که پدر ماهسون شدیدا بیمار است و ماهسون برای درمان پدرش همراه او به استانبول می رود اما همین رفتن او و ورودش به استانبول برایش سقوط در عشق را به ارمغان می آورد. در حالیکه وضعیت سلامتی پدر ماهسون فاجعه بار است نیز ماهسون عاشق دختری شده و به پدرش می گوید که دختری را دوست دارد اما زمانیکه ماهسون متوجه اشتباهش می شود غمگین و احساساتی می شود و سرودهای آواز غم انگیز سر می دهد و سرانجام با سختی بسیار از استانبول به روستا باز می گردد. در این میان "مرال" هم به همان اندازه ماهسون را دوست دارد اما پس از مدتی برادر "مرال" متوجه شده و به مخالفت می پردازد. در این فیلم سینمایی ماهسون در نقش خودش و "آرزو آیدین" در نقش "مرال" دختر مورد علاقه ماهسون ایفای نقش می کند. همچنین هنرنمایی "ییلماز ظفر" جلوه خاصی به فیلم سینمایی داده است. اسامی دیگری چون "حسین پیدا" و "دنیز آکبولوت" و "گول ورگن" و "بیلگه زابو" در این فیلم سینمایی هنر نمایی می کنند. این فیلم سینمایی علاوه بر داستان ملو دارم پیام پایداری و ثابت قدم ماندن در عشق و تلاش و کوشش برای رسیدن به هدف را در کنار ترانه های غمگین به بیننده القا می کند.

ماهسون در نقش علی و "سارپ آپاک" در نقش برادر ماهسون با نام رشاد نیز پدرشان "عارف ارکین" در نقش احمد را برای شیمی درمانی به استانبول می برند و بدین ترتیب "ملا احمد" برای كنترل و درمان بيماري اش از دياربكر عازم استانبول مي شود، اما "ملا احمد" پدر علی و رشاد که به بیماری سرطان مغز مبتلا است، در خود تحمل شیمی درمانی را ‏نمی بیند و از وحشت شيمی درمانی و سرطان از راهرو بيمارستان فرار می كند و بدون آگاهی فرزندانش به داخل شهر استانبول می رود. پسران او "علی" و "رشات" از ترس گم كردن او در كوچه پس كوچه های استانبول به دنبال پدرشان روانه مي شوند. اما "ملا احمد" كه هيچ جايی را در اين شهر شلوغ نمی شناسد هنگامی كه با سر به زمین میخورد نیز خود را در یک آسایشگاه مخصوص سالمندان می یابد و ساکنین آسایشگاه به تصور اینکه "ملا احمد" را فرزندانش در آنجا به حال خود رها كرده اند، او را به داخل راه می دهند و از وی می خواهند تا در آنجا بماند. "ملا احمد" که به سختی قادر به صحبت کردن است می ‏پذیرد اما "ملا احمد" مات و حيران و سردرگم است، او با دنيايی جديد آشنا مي شود. "باشتا يورقو" و "بياز ملك" با او دوست می شوند و سعی می كنند او را از بهت بيرون بياورند، در آن سو هم "علی" و "رشاد" برای یافتن پدر دست به کار می شوند و پس از جست و جوی طولانی پدرشان را پيدا می كنند. داستان از آنجایی به نقطه اوج خود می رسد كه "علی" و "رشاد" پسران "ملا احمد" به این آسایشگاه می رسند و "علی" و "رشاد" كه برای اولین بار با آنچه که در خانه سالمندان می گذرد آشنا می شوند در مقابل تراژدی های موجود در آنجا به حیرت دچار می شوند و درست به اندازه پدرشان "ملا احمد" از ديدن خانه سالمندان شگفت زده مي شوند. چرا که آنها هيچ تصوری از جايی كه پيرمردها و پيرزن ها بايد باقی زندگی شان را در آنجا سپري كنند، ندارند. زیرا در جایی که آنها زندگی می کنند پدران و مادران طاقت تحمل اینچنین سختیهایی را ندارند و در "دياربكر" پدران و مادران هر قدر هم عمر كنند با فرزندانشان مي مانند. آنها طاقت ديدن اين ميانسالان رها شده را ندارند. پیام این فیلم سینمایی اینستکه عشق و محبت را هرگز نباید به فردا موکول کرد و به تعویق انداخت، چرا که بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین حس انسانی ا‌ست. اگر زندگی یک سفر است، پس سعی کن از آن ‏لذت ببری! ‏ در این فیلم شما معنای دقیق واژه های حرص، احترام، خشم، حسرت را خواهید دید.

تقابل زندگي مردم روستايي و مدرنيزه و فرهنگ آنها در اين فيلم به نمايش گذاشته مي شود كه تفاوت زندگي اين مردمان به خوبي نشان داده مي شود . داستان از آنجايي آغاز مي شود كه قبل از شروع فيلم دوربين يك قسمت خيلي خلاصه و مختصر در حد چند ثانيه از حضور محسون به همراه خانواده اش در قطار را نشان مي دهد و سعي مي كند دورنمايي از آنچه در اواسط فيلم اتفاق مي افتد را جلوتر به بيننده انتقال دهد و سپس فيلمبرداري از پشت كوه آغاز مي شود و هليكوپترهاي نظامي به يك غار كه محل اسقرار كردهاي تركيه است حمله ميكنند و غار را مورد هدف قرار مي دهند و محسون كه در فيلم نام او رامو است به همراه برادرش موفق به فرار ميشود و نجات پيدا ميكنند و او بسيار منتظر است كه از هوار همسرش صاحب يك فرزند پسر گردد كه در اين بين خدا به او دختري عطا ميكند و باعث ناراحتي او ميشود و پس از يكسال خداوند فرزند پسري به او عطا ميكند و محسون بسيار خوشحال ميشود و از خوشحالي بچه را بغل ميزند و در مقابل خورشيد اين بچه را گرفته و ضمن راز و نياز با خداي خود از او ميخواهد كه اولادش را عاقبت به خير كند . در اين بين دمت اوگار نقش همسري را بازي ميكند كه خيلي فداكار است . از طرف ديگر خانواده آلتون داراي دو فرزند پسر مي باشد كه اين اين دو فرزند پسر و در واقع برادر عقايد كاملا متفاوتي از يكديگر در زندگي دارند . مردمان اين طرف كوه زندگي و دنياي زيبايي دارند ولي عوامل مختلفي آرامش آنها را بهم مي زند و نمي گذارد آنها در اين طرف كوه با همان دنياي زيباي خود زندگي كنند . گوشه گوشه هايي كه در اين زندگي ديده مي شود بيانگر دوران زندگي سخت و تبعيض ميان مردم تركيه و كرد هاست و مردمي كه به اجبار بايد از يكديگر دور شده تا بتوانند زندگي كنند و يا براي زندگي معمولي محدوديت داشته باشند . نظاميان در اين روستا به پدر خانواده آلتون هشدار ميدهند كه فرزند وي را خواهند كشت و فرزند اين خانواده كه عقايد مذهبي دارد حتي با خواهش هاي پدر و مادر خود از راه خود منصرف نشده و سرانجام طي يك درگيري نظامي بين كردها و نظاميان كشته مي شود از طرف ديگر هم خبر كشته شدن يك نظامي كه پسر يك خانواده شهري است به خانواده اش ميرسد . بين معادن ، يك روستا در شرق مرز تركيه است كه طي 25 سال بين دو عده از مردم باقي مانده است . افرادي كه در اين روستا متولد شده اند به دليل رشد تقاضاي اين سرزمين ، مجبور به مهاجرت اجباري مي شوند و خانواده آلتون هم در اين بين در يك روز زمستاني و بسيار سرد و برفي مجبور به ترك ريشه و ترك اين روستا مي شوند . خانواده آلتون ديويد تصميم ميگيرند به دليل مسير كوتاه به نروژ بروند . حيدر به همراه خانواده آلتون براي مهاجرت آماده مي شوند سفر آغاز مي شود ... بي دريغ سختي ها شروع مي شوند و در اواخر راه خود را گم كرده و در راه آنها مسير خود را به وسيله طلوع خورشيد باز مي يابند و بي وسيله ديدن خورشيد راه خود را پيدا مي كنند و داستان مهاجرت آنها تازه آغاز مي شود . در اين فيلم تبعيض بين انسانها و جنگ و مشكلات شرح داده مي شود . پيام فيلم اينستكه : همه ما در مناطق گوناگون تركيه ، همگي در كشور تركيه هستيم .

داستان از آنجایی آغاز می شود که "گجه" بچگی خیلی دردناکی داشته است و پدر مادرش را جلوی چشمانش می کشند و بعد از آن تصمیم می گیرد راه پدر مادرش را که سیاسی بودند ادامه بدهد و سرانجام ماموریت می یابد افرادی که پدر و مادرش را کشته است با بستن بمب به خودش آن را منفجر کرده و آنها را بکشد که این انتقام جویی از قبل در دل "گجه" باقی مانده است. اما رمانیکه در ساختمانی مستقر می شود که تا چند روز در آنجا زندگی کند با پسری اشنا میشود و عاشقش می شود که سر دو راهی می ماند که با پسر مورد علاقه اش به زندگی عادی خود ادامه بدهد یا خودش و آنهایی را که پدر و مادرش را به کشتن دادند را بکشد. از آنسو پسر مورد علاقه اش یک جوان دونده است كه قرار است در يك مسابقه دوی 400 متر شركت كند و او در يك شركت نساجی شبانه كار می كند و شب كار است. بر اساس عشق و محبت عاشق وی می شود و اما عشق غير ممكن است. اگر 400 متر مسابقه به پايان برساند با پيروزي در اين مسابقه می تواند با پول حاصل از آن خانواده را از شرايط اقتصادی از تنگنا در بياورد در حالی كه يك شب به دختر مورد علاقه اش در شركت نساجی حمله مي شود. مهمترين كاراكتر فيلم بازی هنر پيشه زن در فيلم است كه خانم "برن ساعات" اين نقش را بر عهده خواهند داشت. بازیگران معروف دیگری چون "ارکان پتکایا" و "مرات اونالمیش" و "آلپر کول" و "فیرات کایا" در این فیلم سینمایی بازی کردند. همچنین دوست دوران بچگی ماهسون آقای "یاووز بینگول" هم در این فیلم سینمایی هنرنمایی می کند. پیام این فیلم سینمایی ایستکه در بعضی اوقات نیاز است که انسان برای رسیدن یه یک خواسته از بزرگترین خواسته هایش بگذرد و هیچ چیز در زندگی جای گذشت و بخشش و امیدواری را نمی گیرد.

داستان از آنجایی آغاز می شود که پدر "فیرات" به قتل می رسد و پدر بزرگ "فیرات" به وی می گوید که پدرت را "دجال" کشته و "فیرات" همواره در فکر انتقام جویی از "دجال" بر می آید تا از وی انتقام پدرش را بگیرد. "فیرات" که بزرگ می شود پلیس می شود و درپی انتقام قتل پدرش به جستجو میپردازد و در ادامه در نقش مامور مخفی ترکیه به همراه یک نفر دیگر ماموریت می یابد تا با دستگیری یکی از خطرناکترین روسای تروریست به نیویورک رفته و فرد خطرناک را به نام "دجال" به ترکیه برگردانند. سرانجام "دجال" را پیدا می کند ولی میبینید که وی انسان متدین و اسلامی ای است اما "فیرات" باور نمی کند و وی را برای تحقیقات بیشتر از نیویورک به ترکیه می آورد تا تحقیقات بیشتری روی وی ادامه دهد. از آنطرف "دجال" اصلی که تروریست بوده را پیدا می کنند و دستگیر می کنند و "حاجی گوموش" را که اشتباهی به جای "دجال" گرفته بودند و تصور می کردند وی "دجال" است را ازاد می کنند. "فیرات" با "حاجی گوموش" به روستای خودش می رود تا به پدر بزرگش بگوید که "حاجی گوموش" پدرش را نکشته و او اصلا چنین کاری نمیتواند کند ولی پدر بزرگش باور نمی کند و غافلگیرانه با شلیک گلوله متاسفانه "حاجی گوموش" را میکشد. "فیرات" هم اخرش می فهمد که "حاجی گوموش" پدرش را نکشته است. "حاجی گوموش" در نفسهای آخرش برای "فیرات" تعریف می کند زمانیکه بچه بوده است و درحالیکه از مدرسه بیرون می آید و با دستانش قران هم در سینه اش گرفته بوده است نیز یک نفر پدر "فیرات" را میکشد و آن را روی "حاجی گوموش" می اندازد و رو به حاجی می کند و به حاجی تلقین می کند که تو او را کشتی. "حاجی گوموش" هم به خاطر این حادثه به نیویورک میرود و همه هم فکر می کنند که پدر "فیرات" را کشته است و بقیه جنایت ها را هم وی انجام داده است و وی تروریستی است که در نیویورک زندگی می کند در صورتی که در پایان داستان مشخص می شود نه تنها به این صورت نبوده بلکه "حاجی گوموش" انسان بسیار متدین و اسلامی و باخدایی است. کارگردان فیلم ماهسون کرمزیگول دقیقا در پی نوشت پیام فیلم سینمایی "پنج مناره در نیویورک" در سناریو و آخر داستان عینا مینویسد که جریان 11 سپتامبر آمریکا یک بیماری "پانورایا" است که از سوی آمریکا بر ضد جهان اسلام مطرح شد و تلاش کرد تا با ایجاد توهم نیز بعنوان تاکید در زیر جهان اسلام خط بکشد. تمامیت پیام فیلم نشان دادن چهره تروریستی آمریکاست که در واقع منشع تروریست در جهان خود آمریکا است اما سعی دارد تا با ایجاد توهماتی آن را به اسلام نسبت دهد و به نوعی اسلام ستیزی را در جهان گسترش دهد.

"اسرا" و "دیدیم" و "زینب" سه دوست با شخصیتهای متفاوت هستند. همه چیز از ازدواج "زینب" آغاز می شود. "زینب" بعد از شب عروسی دیگر میل و رغبتی به زندگی کردن ندارد و بعد از مدتی متوجه می شود و بعد از آن شب "اسرا" هم از شغل دوست پسر خود ناراضی است و از او جدا می شود. "دیدم" جشن می گیرد و هر دو آنها را برای جشن دعوت می کند. هر دو آن شب به جشن می روند تا از آن لذت ببرند که در زندگی شگفت زده می شوند و اتفاقاتی رقم میخورد که باعث می شود آنها برای پیدا کردن عشق خودشان را تغییر می دهند. این فیلم سینمایی با مضمونی از عشق و طنز با سکانس های کمدی تلاش میکند تا ارزش عشق و دوست داشتن را بیان کند.

داستان فیلم سینمایی "طنز رمانتیک 2" ادامه داستان فیلم سینمایی "طنز رمانتیک 1" است و در واقع داستان ازدواج "اسرا" با "مرت" و ازدواج "دیدیم" با "جیم" و ازدواج "ارگون" با "زینب" را بیان میکند. بدین ترتیب در فیلم سینمایی "طنز رمانتیک 2" نیز "اسرا" و "دیدیم" و "زینب" سه دوست هستند "زینب ارگون" که ازدواج می کند و "اسرا" هم در حال آماده سازی مراسم ازدواج با "مرت" است و در این میان "دیدیم" در میان دوستان خود تنها باقی می ماند. داستان ازدواج "دیدیم" با "جیم" : "دیدم" هم در روز ولنتاین در مقابل یک پیشنهاد ازدواج توسط شخصی به نام "جیم" قرار می گیرد که تصمیم می گیرد با او ازدواج کند و "دیدم" شروع به خواندن یک کتاب به نام "جاده شروع" می کند و به آزمایش تکنیکهای گفته شده در کتاب بر روی "جیم" می پردازد. نتیجه این آزمایش ها تاثیر گذار نبوده و آنچنان قابل پیش بینی نیست. "جیم" پیشنهاد ازدواج با "دیدیم" را به تعویق می اندازد و یک روز طی پیشنهادی از "جیم" درخواست می شود که نقش اول یک فیلم سینمایی بلند را بعهده بگیرد. سرانجام "جیم" ایفای نقش را بعهده می گیرد. "دیدم" که برای روشن شدن قضیه از "جیم" انتظار حلقه دارد نیز "جیم" دیوانه وار به جای حلقه برای او "گوشواره" می آورد و کمی آدم دمدمی مزاجی به نظر می رسد. توجه "جیم" به "دیدیم" باعث برانگیخته شدن حس حسادت زن بازیگر زیبا به نام "گزده" به وی می شود. "دیدم" در مورد این مسئله حساس می شود و شروع به فکر کردن در مورد رابطه "جیم" با "گزده" می کند و با دقت "جیم" را تعقیب می کند و زیر نظر می گیرد. داستان ازدواج "اسرا" و "مرت" : در همین حال "اسرا" با مادر "مرت" ملاقات می کند. وی پسرش را شایسته "اسرا" نمی داند و این ازدواج را تایید نمی کند. در این خصوص "مرت" و "اسرا" هم با عشق ورزیدن به یکدیگر سعی می کنند تا این مشکل را حل کنند. داستان ازدواج "ارگون" و "زینب" : از آنطرف "ارگون" و "زینب" پس از ازدواج آن شور و هیجان خود را بصورت معمول از دست داده اند و "ارگون" سعی می کند شبیه به مردان مجرد با پیشنهاد ازدواج به دختران نیز آن شور و هیجان را برای خود به ارمغان آورد. از آنطرف "جیم" و "مرت" دوست نزدیک "یغیت" اعتقادی به عشق ندارند و روابط عشق را باور نمیکند و زندگی را تاثیر گذاشتن بر دختران می دانند. یک روز "گزده" با خانمی به نام "هنده" ملاقات می کند و خیلی تحت تاثیر قرار می گیرد و با گذشت زمان باور عشق توسط "یغیت" بیشتر می شود و "یغیت" و "هنده" هر روز بیشتر بهم وابسته می شوند. در حالی که دختران در یک مراسمی دور هم خارج از شهر جمع می شوند در آن مراسم "دیدم" هم با پسرعموی "اسرا" ملاقات می کند و سخت تحت تاثیر پسر عموی "اسرا" به نام "مصطفی" قرار می گیرد . "هنده" و "جیم" برای صرف شام یک شب به خانه "یغیت" می روند. زمانیکه "دیدم" به خانه باز میگردد و وارد خانه می شوند می بینید خانه "جیم" بهم ریخته است و کلی بطری شیشه ای مشروب و رژلب و سوتین و گیره مو وجود دارد و زمانیکه خود را میابد متوجه می شود که فریب خورده است و تصور می کند این کار "گزده" و "جیم" می باشد. "یغیت" برای "مرت" مراسم خداحافظی و جشن فارغ التحصیلی در مقطع کارشناسی می گیرد. "هنده" و دوست دخترش "گزده" هم از آنجایی که خود را سبب این ماجرا می دانند تصمیم میگرند در آخر هفته به مراسم خداحافظی "مرت" به آنتالیا بروند. که در مراسم خداحافظی "ارگون" و "جیم" و "مرت" و "یغیت" به مراسم می آیند در حالی که همه به "دیدم" می گویند که به تشییع جنازه می روند. اما "دیدیم" از گوشی "جیم" متوجه می شود. در این مراسم دختران و پسران مختلط هستند. در همین حال "هنده" و "گزده" به آنتالیا می روند. ضمن اینکه از پیش به دختران اعلام نشده که مردان هم در مراسم حضور دارند. اما مردان در این شب با چهره مبدل خود را نشان می دهند و در آخر شب چهره واقعی خود را نشان می دهند. در مراسم "جیم" علاوه بر "گزده" نیز "دیدیم" را می بیند که کاملا از حال خودش خارج شده و خیلی هیجان دارد. دختران که مخالف حضور مردان هستند با دیدن این صحنه ها شوکه می شوند. حتی زمانیکه مردان برای توضیح وضعیت در پی معذرت خواهی بر می آیند دختران قبول نکرده و به استانبول بر می گردند. مردان برای اصلاح این قضیه به دنبال دختران می روند و تمام تلاش خود را می کنند. در پایان داستان "ارگون" و "زینب" ازدواج می کنند و "اسرا" و "مرت" هم ازدواج می کنند اما "دیدیم" و "جیم" به دلیل یک سوء تفاهم نمی توانند با هم ازدواج کنند. "دیدم" شروع به فکر کردن در مورد رابطه "جیم" با "گزده" می کند و راههای مختلفی را برای فراموش کردن "جیم" امتحان می کند. سرانجام در عروسی "جیم" با "دیدیم" نیز "گزده" و "مدیر برنامه هایش" شرکت می کند و برای "جیم" بدترین اتفاق می افتد و "دیدیم" با "جیم" بحث می کند. مدیر برنامه های "گزده" یک یادداشت برای "جیم" می نویسد و ضمن بیان واقعیت از اینکه او اشتباه گرفته شده از او عذرخواهی می کند و سرانجام "دیدیم" متوجه می شود که این مدت دچار سوءتفاهم شده است. کلا فیلم سینمایی "طنز رمانتیک 2" پیام عشق و از آنطرف نقطه مقابل تنهایی را اشاره دارد و اینکه بسیاری از سوءتفاهم ها باعث تبدیل عشق به نفرت و منجر به تنهایی می شود. بطور کلی می توان گفت پیام فیلم نگرش مثبت به عشق و دوست داشتن و نگاه کردن به آن از زوایای دیگر است.

علی یک زندگی بسیار دشواری داشته و در نظر بگیرید چه دوران سختی را گذرانده است. او هم اکنون یک زندگی آرامی با "هازال" دارد. وی که شور و هیجان زیادی دارد به طور مخفیانه به بازی بوکس و زد و خورد میپردازد. علی به "هازال" قول داده است که از خطاهای گذشته خود درس بگیرد و آنها را ترک کند و دیگر تکرار نکند. علی که به عشق "هازال" بوکس را میخواهد کنار بگذارد باید برای آخرین بار به میدان بوکس برود. علی فقط به خاطر "هازال" دچار چالش بزرگی می شود. قهرمان بوکس بازنشسته وقتی از عشق پرشور علی نسبت به یک دختر باخبر می شود او را سرزنش می کند و می گوید تعجب میکنم اگر هر بوکسور دیگری در تاریخ مانند تو یک عشق مانع راهش میشد سعی میکرد با غلبه بر احساساتش یک رابطه و شرایط جدیدی را برای خودش آغاز کند. با دیدن اختلافات قدیمی با "هازال" نیز علی در راه قهرمانی بوکس سوپرایز می شود و یک گره بزرگ در ادامه راهش ایجاد می شود. عشق علی او را محکوم به ادامه زندگی با یک دختر جوان میکند که او برای رسیدن به آن امیدوار است. ترکیب عشق آنها سرنوشت جدیدی برای علی رقم میزند. "هازال" علی را به خطر بزرگی می اندازد و در زندگی او را وارد بازی جدیدی می کند. علی بازهم به خاطر عشق و تعیین کردن سرنوشت خود نیز وارد این مبارزه خواهد شد.

"قهرمان" امرار معاش خودش را از کیسه کشی در حمامی که از نسل های قدیم خودش بجا مانده بود تامین میکرد، کارها و امورات "قهرمان" که دلاک خوش قلب و شناخته شده ایی بود بخاطر "تونجای" به خطر می افتد. "تونجای" یک پیمانکار ثروتمند است که از استانبول آمده، بازار و محل کسب "قهرمان" را که داخل آن بازار است را میخواهد تخریب کند . جمیل که نتوانسته با اصناف کنار بیاید این را یک فرصت برای خراب کردن کارهای قهرمان میبیند، تصمیم به همکاری با "تونجای" میگیرد. "جمیل" هم با متقاعد کردن اصناف برای ساخت یک مرکز خرید در حال جمع کردن رضایت و همکاری است.

داستان در مورد معلمی است که مجبور به ترک همسر و دو دختر خود برای تدریس در یک روستای کوهستانی و به دور از امکانات می‌شود. موضوع داستان حول معلم، کودکان روستا و یک فرد معلول از اهالی روستا می‌باشد که همکاری آنها منتهی به یک سری اتفاقات در روستا می‌شود. فيلم "معجزه" داستان زندگی معلمی در شهرستان "فوچا" است. این فیلم سینمایی که به مسائل و تبعات بعد از سقوط کودتای 27 می ترکیه میپردازد و انتظار صدها نفر کودک را برای درس خواندن و معلمان و حکایت دوستی ها را بیان می کند. در داستان فیلم، دنیای افرادی که در دهکده ای دور در فقر در دهه 1960 زندگی می کنند و معلمانی که زندگی خود را وقف کودکان کرده اند، با وجود درد و رنجی که متحمل شده اند، اما بچه هایی را که به آنها سپرده شده اند برای آینده آماده می کنند ، فیلمی که به آموزش اهمیت می دهد و به معجزه عشق اعتقاد دارد، داستان دخترانی است که از شرایط و آداب و رسوم محلی پیروی نمی کنند و برای کسب دانش به مدرسه می شتابند و افراد امیدوار که به دنبال راهی برای رسیدن به آینده ای روشن از طریق آموزش هستند.

این فیلم که در استانبول، کاپادوکیا، ایزمیت، کایسری، آکسارای فیلمبرداری شده و صحنه های شلوغی را با یک تیم فنی متشکل از 150 نفر و همچنین 64 بازیگر اصلی به طور همزمان در آن به نمایش می گذارد، پرجمعیت ترین فیلم ماهسون کرمزیگول است. ماهسون کرمزیگول، که در این فیلم در نقش "حمدالله" ایفای نقش می کند. درهای دنیای کاملاً متفاوتی را با داستانی از عشق، درام و کمدی به روی مخاطب می گشاید.

داستان فیلم معجزه ی عشق 2 از آنجایی شروع می شود که این زن و شوهر ار مشکلات روستای خود خسته شده و این زن و شوهر تصمیم میگیرند در یک شهرک در غرب ترکیه ساکن شوند و آنها می خواهند زندگی جدیدی را برای خود رقم بزنند. زندگی جدید برای این دو آسان نخواهد بود. با اینحال در محل جدیدی که زندگی خود را آغاز می کنند با مشکلات جدید مختلفی دیگری رو به رو می شوند. از آنجایی که افراد شرور در همه جا هستند، آزار و اذیت هایی برای آنها به وجود می آورند، "عزیز" و "میزگین" یاد می گیرند چگونه با مشکلات به تنهایی برآیند و به زندگی ادامه دهند و به کار و مبارزه با سختی ها بپردازند. "عزیز" که عاشق میزگین است تصمیم میگیرد از موانع موجود خلاص شود و به مبارزات جدی بپردازد. عزیز با حمایت معلم خود معجزه بسیاری برای همسرش انجام می دهد.

در فیلم سینمایی «مسئله پرستیژ»، اوزجان دنیز، هالوک لونت و ماهسون کرمزیگول از نردبان شهرت بالا می‌روند، مبارزاتشان و علاقه‌شان به حرفه‌شان روایت می‌شود. فیلمبرداری این فیلم به تهیه کنندگی Murat Tokat توسط شرکت Dimension Film در استانبول و آلمان انجام خواهد شد. در این فیلم که انگین هپیلری، بیران داملا ییلماز، اِرکان پِتکایا، اِردَال اوزیاغجیلار، ملیسا دونگل، ایسر ینلر و شبنم بوزوکلو نقش های اصلی را بر عهده دارند، پسرش محمود کرمزیگول که نقش ماهسون کیرمیزگل را بازی می کند. 6 ماه است که بصورت فشرده دوره های بازیگری را می گذراند، با مربیان بازیگری و پدرش کار کرده است. محمود کرمزیگول که از زبان بدن گرفته تا حالات چهره تقریباً کپی پدرش است، برای این فیلم 8 کیلو وزن کم کرد. «مسئله پرستیژ» در اروپا، جمهوری های ترک و خاورمیانه و همچنین ترکیه اکران می شود.